سرگشته ترین
رانده شده(شنبه 91 خرداد 6 ساعت 5:18 عصر )
ای یکتای بی نهایت من
و ای دلیل گستاخی من بر درگاهت
ای بخشنده توانا که بزرگی و مهربانیت چنان است که بنده بی مقدارت
مدام در حال گستاخی و بی پروایی در محضر توست
بر این رانده شده از درگهت.......
شرم دارم از تو چیزی درخواست کنم
زبان نای گفتن و قلم توان التماس ندارد
تو که خود دانایی بر همه نادانسته ها
مرا بکش به سوی خود
و بگسلان این بند های فلاکت را از من
این بنده ناتوانت دگر نا و توانی ندارد
انچنان معصیت بر دوشم سنگینی دارد
که زانو خم گشته و شانه هایم ترک برداشته اند
و من حتی توان تسبیح تو را ندارم
من نمی توانم سر بر استانت بلند کنم
ای پروردگار من.........
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
سراب تنهایی(سه شنبه 91 اردیبهشت 5 ساعت 11:7 صبح )
ای بی همتای من
مهربان ایزد من، دیر زمانیست مهر و بخشش و شکوهت را چشمان کم سویم نمی بیند
در خود برای خود رها شده و به خود واگذار گشته ام
تو خود دانایی بر بیچاره گی و آوارگی من
بریده ام از همه
خسته ام از همه
اگر نبودم که تو را یاد نمی کردم
خسته شدم از بندگان نیکت، نه بدان سبب که نیکند
بدان سبب که در زندان خود فرو رفته ام و مجالی برای رها یی نیست
خسته شدم از بندگان بد سرشتت بدان سبب که نه توان دوری از انها را دارم نه روی برتافتن از آنان
هنوز لوح دلم سپیدی دارد و با آنان جز سیاهی نمی باید شد
نجاتم بده پروردگار من
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
شرم حضور(یکشنبه 90 اسفند 21 ساعت 4:48 عصر )
یگانه بی همتای من
دلیل پاکی و زلالی
ای بخشنده بی همتا
من شرمگینم شرمگین بنده کوی توام
بی قرارم بیقرارم بی قرار
چنان در باتلاق بی خبری فرو رفته ام
آنچنان در خفقان سیاهی غرق شده ام
که نای ایستادن ندارم
نای بلند کردن سر ندارم
چنان از خود بی خود گشته ام که از تو بی خبر شده ام
هر چند تو همیشه چشم رضا و مرحمتت بر من باز است
راستی نکند مرا به خود گماشته ای
تورا به کبریای عظمتت
تو را به ابروی دوست دارانت
نظر از من برنگردان
من که در قهقرای ظلمت و تاریکی دست و پا می زنم
کمک کن و یاری ام ده
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
چون گدا کاهل بود(شنبه 90 مرداد 29 ساعت 11:43 صبح )
چون گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست
دیر زمانی است
این موقع ها که همه دعوت به مهمانی بزرگ می شوند ما جزو بی دعوتی ها هستیم
دلم می شکند و به گذشته ام و حالم می نگرم که حتما لایق این مهمانی نبوده ام
و این ادامه دارد تا...
از کم ظرفیتی و بی مایگی ذهنم خنده ام گرفته
او که خیلی رحیم است و کریم است و بزرگ است برایش کردارهای تو تاثیری ندارد در احسان و بخشش
او همیشه لطفش بر تو جاری است
تنها رفتارهای خودم باعث می شود ازاو دور شوم
حالا فهمیدم که وقتی دعوت عمومی باشد دیگرکارت دعوتی ارسال نمی شود
اکنون دانستم که باید همت کنم و خودم را مهیا سازم
من باید خود را اماده کنم برای مهمانی اش
نیمی بیشترازمهمانی گذشته و من همچنان در عقب گردم و در زیان
واقعا خسته شدم از این همه خسران
ای صاحب و ای مالک و ای نگهبان من
مرا به واسطه بخشندگیت و عطوفت
مرا به خاطر جهالتم و گمراهی و سیاهی
نیستی ام را هستی بخش
و سینه شرحه شرحه زهر الوده ام را التیام بخش
ای مهربان ترین مهربانان
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
شده روز تولدت بمیری؟ او به تو نظر میکند تو به او پشت
او به تو وفا و تو بر او جفا آه ه ه ه ه ه ه
هرچقدر به تو مهر می ورزد و تو بیشتر ناسپاسی
وای درماندگی امانم نمی دهد
اندوه مجالم نمی دهد
و هیچ کس جز خودم و نفس بد کردار من شایسته سرزنش نیست.
یا حق مددی
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
برهوت(یکشنبه 90 خرداد 29 ساعت 2:46 عصر )
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
مسلخ عشق(جمعه 90 اردیبهشت 30 ساعت 9:21 عصر )
ای جان و ای آه....
شعر را که زمزمه کردم
غبطه خوردم به حال آن نکویان
خدایا ما را از نکویان خود قرار بده
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود، هر آن که او را نکشند
***
روزِ وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد! آن روزگاران یاد باد!
کامم از تلخیِ غم چون زَهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
باد صبا(شنبه 90 فروردین 6 ساعت 2:38 عصر )
باد صبا بر گل گذر کن
از حال گل ما را خبر کن
نازنین ما را خبر کن
با مدعی کمتر بنشین
نازنین ای مه جبین
بیچاره عاشق ناله تا کی؟
یا دل مده یا ترک سر کن
شد خون فشان چشم تر من
پر خون دل شد ساغر من
ای یار عزیز مطبوع و تمیز
در فصل بهار با ما مستیز
آخر گذشت آب سر از من
ببین چشم تر من *
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من می کنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد **
* ملکالشعرای بهار
** سعدی
اجرا: استاد محمد رضا شجریان
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
تباهی خرد(شنبه 89 بهمن 30 ساعت 3:42 عصر )
حسی سرد دارم شبیه یخ زدگی
حس می کنم همه چیز برایم سرد و بی روح شده همه ادم ها با همه دلبستگی هاشون
و من دراین تاریکی
حس غروب روز جمعه یه روز زمستون برفی رو دارم
یه غم پنهان با یک اضطراب ناشناخته
حس پوچی و بی مصرفی
آه اصلا حس خوبی نیست این حس
الان این مطلب رو دیدم
تباهی خرد در فریب خوردن از نیرنگ هاست . [امام علی علیه السلام]
وای ... با قبول این همه نیرنگ، خرد در من ضایع گشته است.
یا مولا نظری
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ