بی خبری و کاهلی از خود
وقتی به پایان خط رسیدی که هنوز سطرهایی برای نوشتن می خواهی
ولی باید قلم نهی و دفتر بسته شود
سر به بالا می برم چقدر خط خوردگی دارم..!
چقدر نوشته های غلط که حتی نتونستم اصطلاحش کنم
چقدر سپیدی را که ننوشتم و
چه اندازه سیاهی دارد این لوح من.
تاریکی نوشته ها انعکاس رخ من است که از دلم بر این دفتر مجسم گشته است
در حیرت و بهتم هنوز
با وجودی که درک کردم این گذر زمان را ولی همچنان در غفلت خود مانده ام
خدایا خودت کمکم کن