• وبلاگ : سرگشته ترين
  • يادداشت : مسلخ عشق
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هان ! در اين جهان هراس به دل راه مده
    بزودي خواهي دريافت ، چه بزرگ مرتبه است ،رنج کشيدن و قويدل بودن .
    چون مادر مشتاقي که در انتهاي روز،
    دست کودک خود را ميگيرد و او را به بستر مي برد
    و کودک ،نيمي به رضا و نيمي به نا خشنودي به همراه او مي رود
    و باز يچه هاي شکسته خود را بر زمين به جاي مي نهد
    در حالي که از ميان در گشوده هنوز بر آن ها چشم دوخته
    نه يکسره مطمئن و نه يکسره آسوده خاطر
    از گفته مادر که به او وعده بازيچه هاي ديگر مي دهد
    که هر چند ممکن است با شکوهتر باشند
    اما شايد او را خوشتر نيايند
    بدينگونه است رفتار طبيعت با ما
    بازيچه هاي ما را يک يک از ما مي ربايد و دست ما را مي گيرد
    و با چنان نرمي ما را به آرامگاه خود مي برد
    که بدشواري مي توان دانست که مايل به رفتن هستيم يا نه
    زيرا چنان خواب آلوده ايم که نمي فهميم
    که ناشناخته ها از شناخته ها تا چه پايه برترند


    سلام

    2روز بود داشتم دنبال لينکت ميگشتم!!!!

    خوشحالم که خودت پيدات شد....

    مثل ساير پستات زيبا....


    سلام آريا جون...ممنون از نظرت راستشو بخواي از وقتي نظرتو خوندم خيلي راحت شدم وديگه بهش فک نميکنم الان که خوب فک ميکنم ميفهمم اصلا ارزش اينهمه گريه رو نداشته بازم ممنون داداش...موفق وپيروز باشي ..باي