سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا روزه‏دار که از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره نبرد ، و بسا بر پا ایستاده که از ایستادن جز بیدارى و رنج برى نخورد . خوشا خواب زیرکان و خوشا روزه گشادن آنان . [نهج البلاغه]

سرگشته ترین

Powerd by: Parsiblog ® team.
جهل مرکب(دوشنبه 88 شهریور 30 ساعت 7:10 عصر )

چه باقیست که ناگفته مانده؟
تو  خود عالمی بر همه بودها و نبودها!
دگر چه می توانم بگویم؟ و چیست که نگفته ام؟ همه گفتنی ها را  که گفته ام
دیگر نمی دانم چه بگویم؟
خسته گشتم از نفس بد اندیش خود
خسته ام از زندانی که خود بوجود آورده ام برای خود
خسته گشته ام از بسیاری شکوه های تلخ تکراری ام
خسته شدم به این اندازه در گناه غرقه گشته ام
به مانند آن صیدیست حال دلم که در دام مانده و صیاد رفته است.
من در مرداب معصیت خود در حال دست و پا زدنم و ازین گنداب هر لحظه بیشتر در حلق من فرو می رود
و  هر لحظه گمان خفگی در من بیشتر
بر خود افسوس بگویم؟
برخود فریاد وا اسفا برکشم؟
من بر این بیچارگی گریان و نالان شوم؟
از نحیف ضعیف وا مانده چه بر آید؟
بر این که خود بر بی مقداری و هیچی خود واقف است
و بر بزرگی و عظمت تو
سرکشی و نافرمانی می کند؟
آه از این درد که در درون سینه من است
زمانیست که بارانی از رحمت می بارد و همه پلشتی ها را پاک می کند
وقتی ست که می توان در این رحمت فرو رفت پاک شد زلال شد ...
ولی اگر حتی از این رحمت گریزان شدی چه؟
دگر چه می شود کرد؟
چه امید نجاتی؟
و چه راهی ست برای رستگاری؟....
به جبروتت قسم دگر نمی دانم!!!
خسته شدم، خسته از گناه
خسته از زنجیر و یوق
......
...


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دنیای حیلت ساز
نسیان وفا
چه خوشست حال مرغی
گذر عمر
گدای کاهل
نسیان دل
و ای عشق دریاب مرا
نیرنگ شیرین
مکر مکاره
و اذا زلزله الارض
گردش دوران
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 15  بازدید
بازدیدهای دیروز: 23  بازدید
مجموع بازدیدها: 196517  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

سرگشته ترین
سرگشته
این نهانخانه آنچه در دل و روح من است برای حضرت دوست می برد تا بر من نظر فرماید یارب نظرت از ما بر نگردد.
» آرشیو یادداشت ها «
یک نامه به دوست
حیرانی
سرگشته
خط امان از مولا
کریمان جان فدا ی دوست کردند
تاکی؟
لَو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ ...
من سرگشته هم از اهل ...
من بودم آن مرغ باغ
خاطرات عمر رفته
چشم داشت
آیین مستان
نه طریق دوستانست و نه ...
گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
جای آن دارد که چندی..
یا ایها الانسان ما غرک
امشب به ...
چرا ننالم؟
تنها ماندم تنها رفتی
امروز حافظ پیام بده
گاهی زود دیر می شود
رؤیای خاموش
خوشا دمی
فخر به خدا
سر ایمانم چو بید می لرزم
ندا از دلبر آمد غبار از دل زدودم
بالی بگشاییم سوی تو آییم
به کجا ها برد این امید ما را؟
تو چنان دردل من رفته که..
حلقه زنجیر جفا
نقش خیال
غبار دل زنگار گرفته
گر شکند دل مرا ...
سفر بخیر
و نه دیگر هیچ
گنج نهان دل
غارتگر دل
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟
نماز مستان
باز یاران طریقت سفری در..
زمان فراق
بنده کیست؟
گنهست برگرفتن نظر از چنین ..
درمانده عشق
مقصر منم یا دل؟
غفلت
انسان جاهل
بهار سوگوار
مرا در یاب
از جاهل زجفا چه آید؟
پریشانی
ای بارون...
دوش دور از رویت ای جان
آهنگ سفر
دنیای فریبکار
مرا وقتی دلی بود
دلتنگی یا هوس
نفس بریده
حکایت انتظار
خاکستر نشین
مهمان ناخوانده
مبارک سحر و فرخنده شب
جهل مرکب
شرک تقوا نام
چشم شب پیمای من
یاداشت بی نام
برهوت واماندگی
ناگفتنی
دوش می آمد و ..
خیال
بگذار تا ببینم که
خسته
نفس کج اندیش
آهسته برو
بیچارگی
حس سرد
آه از درد ملامت
توشه
ستمکار
تباهی خرد
باد صبا
مسلخ عشق
برهوت
باقی بی حاصلی بود
چون گدا کاهل بود
زمستان 90
بهار 91
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «