سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... قلبم را از وحشت آفریدگانِ بدت بپوشان، و انس به خود و دوستان و فرمانبرانترا به من ببخش . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]

سرگشته ترین

Powerd by: Parsiblog ® team.
من بودم آن مرغ باغ(پنج شنبه 87 مهر 4 ساعت 6:40 عصر )

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
 از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

جان که از عالم علویست یقین میدانم

رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم(چهارشنبه 87 مهر 3 ساعت 11:27 صبح )

شکست هزارمین جام توبه

و دریده شد عهد و

گسسته شد رشته معرفت

و نهایت رنج و درماندگی

چیره شد بر قامت بیچارگی

و چنان خمیده گشتم که

توان راستی نیست

و چه بی نشان روزگاریست

شب بی روز ما

.......!!

وتاخواهد که طلوعی شود!

و بوی نوری آید

دوباره ظلمت چیره می شود وادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

لَو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ اشتیاقی بِهِم لَماتوا شَوقاً(سه شنبه 87 مهر 2 ساعت 11:8 صبح )

خیلی از اتفاقات یا رخدادهایی پیش می آید که زندگی آدم رو تحت تاثیر قرار می دهد. یادمه برای اولین بار این حدیث قدسی رو دیدم حالم دگرگون شد و گریه ام گرفت فکر نمی کردم جمله ای به این بزرگی بتونه درون آدم رو تکون بده
واقعا وقتی میری تو عمقش از بی معرفتی خودت گریه ات میگیره

اگر آنان که از درگاه من روی برتافتند ، می دانستند که چقدر مشتاق آنان هستم ، هر آینه از شوق جان می سپردند


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

تاکی؟؟؟؟؟؟(یکشنبه 87 شهریور 31 ساعت 10:59 صبح )

تا کی در انتظار گذاری به زاریم

باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم

 دیشب به یاد زلف تو در پرده‌های ساز

جانسوز بود شرح سیه روزگاریم

 بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود

دیشب که ساز داشت سر سازگاریم

 شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد

چشمی نماند شاهد شب زنده‌داریم

 شرمم کشد که بی تو نفس می‌کشم هنوز

تا زنده ام بس است همین شرمساریم

 


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

کریمان جان فدای دوست کردند(شنبه 87 شهریور 30 ساعت 2:10 عصر )

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند

بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

به گمانم رشته وجودی ام به مقراض نام تو بریده شده است چون همیشه تو را رگ هایم حس می کنم چه شبها که مژگانم را به این امید می بستم که پشت آن تو را ببینم همیشه فکر می کنم آیا کسی بهتر از تو در خلقت بوده است حتی خیالش هم برایم باور نکردنی است که جز این باشد. خیلی به داد من رسیدی توی سختی ها خیلی وقتها به تو پناه آوردم تو کسی بودی که به تو می نازم چون که تو را دارم بالنده ترین نازنده هستی خیلی ها رو می بینم که به تو عشق می ورزند ولی فکر می کنم تو مال منی با وجودی که من از تونیستم  ...ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

خط امان از مولا(چهارشنبه 87 شهریور 27 ساعت 12:51 عصر )

سلام  بر او

جهان پیر است و بی بنیاد ازاین فرهاد کش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

درستی همتای راستیست وهیچ نگهبانی بهترازآن نیست

جهان را باید حقیر دانست و پست تر ازخارو خاشاک  پس از نیرنگش باید بگریخت زیرا او پیمانی که با شیفتگانش بسته بود شکست و رشته الفت را با فریفتگانش از هم گسست

زندگی یک سفر بیش نیست

پروردگارا تو در این سفر با من همراه باش و من از رنج راه به تو پناه می برم و از پریشانی جانکاه خود را به تو وامی گذارم دراین سفر با من همراه و یاری و نیز تویی که در میان یاران وبقیه ماندگاری

سپاس تو را که از راز هر چیزی آگاهی چه آغازها و پایانها

و اوست  که از هر بینایی و شنوایی نسبت به همه اعلم است از درونها آگاهست هر آیینه که غربت و تنهایی  به  وحشت  بیافکند و گرفتاری در مصیبت  پیش آید  ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

سرگشته(سه شنبه 87 شهریور 26 ساعت 9:52 صبح )

.......

و  اِی  وای بر من

و برمنِ مسکین و بر منِ تنها و بر منِ زیانکار و بر منِ مفلوک

و منِ رانده شده از افلاک

و بر منِ حیف بر اسفل

و چه کسی دست مرا ازین مرداب بیرون خواهد کشید؟

غیر از توی من
منِ شرمنده  و منِ رو سیاه از کرده ها و ناکرده ها؟؟؟!!
ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

حیرانی(دوشنبه 87 شهریور 25 ساعت 10:14 صبح )

در خیال خلوت تنهاییم

تنها تر از همیشه وبه هیچ

فکر می کنم

به شاید ها و بایدها

بوی باخت می شنوم

از باختی که

هیچ توجیهی ندارد

و من دوباره در نمای ابلیسم

و دوباره سپیدی که تاریک می شود

و زلالیتی که ... ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

یک نامه به دوست(یکشنبه 87 شهریور 24 ساعت 6:45 عصر )

سلام

که اسم خودته

دوباره چی شده باز؟!

هزار باره ازهمه جا مونده اومدم در خونه خودت که خیلی کریمی تنها شدم و تازه یادت افتادم وای که من چقدر بد شده دلم؟ تو خوشی هام فراموشت می کنم تو وا موندگی هام میام سراغت همه فانی و بقا پس توراست

همه یه جایی تنهام میزارن من میمونم و خودم و کوهی از تنهایی

میدونی ؟! وقتی که به خوشی هام فکر می کنم می بینم که هیچ کدومش دوام نداره واقعا

سریع تموم میشه و ازش اثری نمی مونه بعضی هاشم اثرش برام غم داره

چرا وامونده ام؟

می دونم برای اینکه ..  ادامه مطلب...

» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

<   <<   11      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 25  بازدید
بازدیدهای دیروز: 19  بازدید
مجموع بازدیدها: 197131  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

سرگشته ترین
سرگشته
این نهانخانه آنچه در دل و روح من است برای حضرت دوست می برد تا بر من نظر فرماید یارب نظرت از ما بر نگردد.
» آرشیو یادداشت ها «
یک نامه به دوست
حیرانی
سرگشته
خط امان از مولا
کریمان جان فدا ی دوست کردند
تاکی؟
لَو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ ...
من سرگشته هم از اهل ...
من بودم آن مرغ باغ
خاطرات عمر رفته
چشم داشت
آیین مستان
نه طریق دوستانست و نه ...
گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
جای آن دارد که چندی..
یا ایها الانسان ما غرک
امشب به ...
چرا ننالم؟
تنها ماندم تنها رفتی
امروز حافظ پیام بده
گاهی زود دیر می شود
رؤیای خاموش
خوشا دمی
فخر به خدا
سر ایمانم چو بید می لرزم
ندا از دلبر آمد غبار از دل زدودم
بالی بگشاییم سوی تو آییم
به کجا ها برد این امید ما را؟
تو چنان دردل من رفته که..
حلقه زنجیر جفا
نقش خیال
غبار دل زنگار گرفته
گر شکند دل مرا ...
سفر بخیر
و نه دیگر هیچ
گنج نهان دل
غارتگر دل
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟
نماز مستان
باز یاران طریقت سفری در..
زمان فراق
بنده کیست؟
گنهست برگرفتن نظر از چنین ..
درمانده عشق
مقصر منم یا دل؟
غفلت
انسان جاهل
بهار سوگوار
مرا در یاب
از جاهل زجفا چه آید؟
پریشانی
ای بارون...
دوش دور از رویت ای جان
آهنگ سفر
دنیای فریبکار
مرا وقتی دلی بود
دلتنگی یا هوس
نفس بریده
حکایت انتظار
خاکستر نشین
مهمان ناخوانده
مبارک سحر و فرخنده شب
جهل مرکب
شرک تقوا نام
چشم شب پیمای من
یاداشت بی نام
برهوت واماندگی
ناگفتنی
دوش می آمد و ..
خیال
بگذار تا ببینم که
خسته
نفس کج اندیش
آهسته برو
بیچارگی
حس سرد
آه از درد ملامت
توشه
ستمکار
تباهی خرد
باد صبا
مسلخ عشق
برهوت
باقی بی حاصلی بود
چون گدا کاهل بود
زمستان 90
بهار 91
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «