دنیای حیلت ساز(شنبه 97 آذر 10 ساعت 7:13 عصر )
پیشتر که کمتر در گرداب لذائذ و دلفریبی دنیا بودم گمان می کردم بریدن و رفتن آسان است
هر روز که میگذرد به قفا به هوا به بیچارگی خود بیشتر وابسته می شوم
چرا سخت گشته چشم پوشی به هوا و هوس؟
چرا دیگر اکسیر اشک از چشمانم جاری نمی شود؟
چرا زنگار دلم چسبنده تر و محمکتر گردیده
ای دستگیر افتادگان و زمین خورده گان
دنیا و لذت های پوچش را بر من زهرتر ساز
و حلاوتو شیرتی پاک بودن را بر من بچشان
آری تو هر روز بر من بیشتر میتابی و من هر روز از تو تاریک تر می شوم
چرا اینگونه شده ام ؟
پروردگاراااااااااااااااااااااااااااااااا دست به سوی دراز و چشمانم به انتظار رحمتت
مستاصل شده ام
ای کریم ای رحیم
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
نسیان وفا(سه شنبه 97 آبان 8 ساعت 3:12 عصر )
زیبای من، اگرچه بر من لطفت و مهرت را ارزانی نمودی
افسوس طبع و خوی انسانی که خوبی ها را فراموش می کند، پرده ایست که روشنایی وجودت را بر من گسترانیده
و بر زیر سایه ات دنبال صاحب آنم، بر سیاهی دل من نوری بتابان تا از ظلمت خویش نجات یابم
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته ، مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که به جز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول مینماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد
اگر از کسی رسیده است بدی به ما بماند
به کسی مباد از ما ، که بدی رسیده باشد
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
گذر عمر(یکشنبه 95 شهریور 21 ساعت 5:49 عصر )
سرخوش از فتح ناکامی ها
سوار بر اسب سرکشی، بی مهبا می تازم
بی خبر از سودهایی که از دست دادم و زیان هایی که کسب کردم
و وحشتی که هر لحظه انتظارش را می کشم
کی بر زمینم خواهد زد این لجام گسته
تیره شد چشم ا زدل از جلوه مستانه او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت
ای همه هستی جهان تسلیم اراده بی نهایت تو
شرمسارم، رو سیاهم، بیچاره ام
بر تنگ دستی روح من ترحم کن
ببخش و آزادم کن
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
گدای کاهل(یکشنبه 94 مرداد 11 ساعت 9:5 عصر )
مهربانم
دیر زمانیست غرق در مستی دنیای فریبکار گشتم
آنقدر پر زرق و برق که چشمنانم را کور کرده و مسیر نورت را نمی بینم
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟؟؟
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
نسیان دل(سه شنبه 93 تیر 10 ساعت 10:34 صبح )
دیر زمانیست که از حال دلم بی خبرم
طفلی گوشه نشین و اندوهگین است
گفت به من یک شبی:
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل آزرده کند انجمنی را
ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
ای گم گشته پیدای من
ای دستگیری که در آغوشم می کشی
با همه نا اهلی ها
با همه دهن کجی ها
با همه بی مرامی ها
با همه ذلتم
با همه خفتم
....
دریابم از استیصال، درماندگی، واماندگی، فلاکت و بیچارگی ام
چنان خموده شدم از سنگینی معصیت که کمر راست کردن ندارم
چنان در تاریکی و ظلمت مانده ام که نوری از تو چشمانم را می آزارد
.
..
... به دادم برس
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
نیرنگ شیرین(چهارشنبه 92 مهر 10 ساعت 9:8 صبح )
برهوت.
تنهایی ..
عطش ...
در این وادی سرابی می بینم سرسبز
شتابان به سویش
دورتر می شود و دست نیافتنی تر
و من
بیشتر در عالم خاک فرو می روم
موذیانه بر من عشوه انگیزی می کند
دنیای فریب کار شیرنی لذتهایش را می نمایاند
حریص به سویش شتاب می کنم
بی بدیل من!
راهنمایم باش
چشمانم را از غبار پاک گردان تا حقیقت تو را در یابم
هر چند این سرکش باز به سرابی از تو رو می گرداند
آیا مجالی خواهد بود که سر از مجاز برگردانم
یا بیشتر در فرش خاک فرو خواهم رفت ؟
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
مکر مکاره(یکشنبه 91 آذر 19 ساعت 11:27 صبح )
و ای عشق از بیچاره گی در یاب مرا
و تو ای شرمساری رها سازم
سپیده و شامگاه هر بار مجالی بر من
شاید بیابم خود را
و فرصت ها که از پی هم می گذرد و می سوزد
در این وادی ماندن
وابسته تر و دلبسته ترم می کند
به بیراهه ای که از آن تا این برهوت می نگرم هیچ ردی از امید نیست
گرد باد حسرت همه را محو گردانیده
شاید بر کنار بوته ای از توشه ای چیزی یافت . شاید!
به افق هایی که ازآن گذر کرده می نگرم
چه ساده بود بریدن و گسستن
هر چه میگذرد
غبار این برهوت بر تنم سنگین تر می شود
و پر کشیدن محال تر
پرودگار و دانای برناتوانی و ضعف من
شیرینی الطاف خاکی دلبسته ام کرده
و پاهایم سنگین تر برای این سفر گام بر می دارد
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
و اذا زلزله الارض(چهارشنبه 91 شهریور 1 ساعت 10:52 صبح )
و ای روزگار
چه ناجوانمردانه عزیزمان را از ما گرفتی
و چه داغدارمان کردی و سیاه پوش
اشک خشکیده و از چشمان خون می بارد
تا زخم دل راهی برای بیرون پیدا کند
و دق مرگی ندهد این مصیبت
پروردگار بی همتای مهربان
این روزها درد هم کیشانم قلبم را ازرده
شرحه شرحه ساخته و این چه فاجعه ای است عظیم
به داغدارمان صبر و شکیبایی
و به جگر گوشه های از دست رفته مان رحمت و غفران عنایت فرما
» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ