حس سرد ی دارم
گویا از گرمای وجودت دور شده ام
و ابلیسم پیروزمندانه قهقه سر مستی سر می دهد
وااقعا شرمنده نمی شوم؟
مطرب مهتاب رو، آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم، آنچه بدیدی بگو
ای شده از دست من، چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو، آنچه گزیدی بگو
در شکرستان جان، غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر، هیچ چشیدی بگو
می کشدم می به چپ، می کشدم دل براست
رو که کشاکش خوش است، تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی،فتنه بر انگیختی
کوی خرابات را، تو چه کلیدی بگو