نمی دانم چه حکمتی بود؟
این همه برایت نوشتم و یکباره همه آنها پاک شد؟
یعنی می شود خطاهای ما رو هم اینگونه محو کنی؟
می دانم می شود
دیگر از آن حس بیرون آمدم
و همه حرفهایم که برایت نگاشته بودم
از ذهنم نیست شد
فقط این یادم هست که...
آهان
داشتم ازتو می خواستم که گره کارم را به من بنمایی
یک شعر هم در آن بود
دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود گرده تاوان از که جوید
دریغا نیست هم دردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید