مقصر منم
آلوده منم به خاک ذلت نشسته منم
آن که نشسته رو به رو نه در برت
آن که سرکشی کند
پشت به تو کند منم
می دانم انسان ها جزو زیان کارانند
به بهایی اندک می فروشند دوستی تو را با هر چیز
هر چیز ناچیز
واقعا چرا با وجودی که می دانی در خسرانی باز....؟
وقتی در باتلاقی
بیشتر به سمت مرکز آن دست و پا میزنی
رشته هایی که به سوی نجات تو دست دراز کرده اند
از چه روی بر می گردانی؟
چه می شود کرد؟
و باز در این لحظه
به مانند سایر لحظه های پیش ازین
رسیدم به مرز سرگشتگی و سرشکستگی
و تو راه را هزارباره نمایانم ساختی
ولی بی نهایت احساس شرمساری در خود دارم
که به سوی تو بنگرم
و دست تضرع به سوی دراز کنم
من مانده ام تنهای تنها
تنهای میان دشت غم ها
و چه غمی ازین عظیم تر که از تو دورم
با تو مهجورم
و
با تو مانند دشمنانم رفتار می کنم
در حالی که تو تنها به من نظر لطف داری
به من مرحمت داری
ای خدااااااااااااا
واقعا از خودم و نفسم دیگر خسته شدم
نمی گویم دیگر مرا هدایت کن
نمی گویم شفایم ده
نمی گویم نجاتم ده از خودم
تو خود آنچه برای بنده ات نیک است مقدر کن
مرا یاری ده در مقدرات.
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین