برخیز تا یکسو نهیم این دلق ارزق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هرساعت ازنو قبله ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می کشد
کز بوستان باد سحر خوش می دهد پیغام را
باران اشکم می رود و زابرم آتش می جهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشدخام را