یگانه بی همتای من
دلیل پاکی و زلالی
ای بخشنده بی همتا
من شرمگینم شرمگین بنده کوی توام
بی قرارم بیقرارم بی قرار
چنان در باتلاق بی خبری فرو رفته ام
آنچنان در خفقان سیاهی غرق شده ام
که نای ایستادن ندارم
نای بلند کردن سر ندارم
چنان از خود بی خود گشته ام که از تو بی خبر شده ام
هر چند تو همیشه چشم رضا و مرحمتت بر من باز است
راستی نکند مرا به خود گماشته ای
تورا به کبریای عظمتت
تو را به ابروی دوست دارانت
نظر از من برنگردان
من که در قهقرای ظلمت و تاریکی دست و پا می زنم
کمک کن و یاری ام ده