من به خاکستر نشینی ، عادت دیرینه دارم سینه مالا مال درد ، اما ... ..... و این عادت سالهاست که در پوست و استخوان من ریشه دوانیده آه ازین شبهای سرد و آه ازین روزهای سوزان مستأصل شده ام من ماندم و خستگی و درد فریاد از این هجر و فریاد ازین آه سرد که در سینه من است در اندرون من خسته دل ندانم کیست ... که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...