پاسبان حرم دل شده ام شب، همه شب
در این پرده جز اندیشه او نگذارم تا
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه، پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کندادامه مطلب...