سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! شکستگی ام را جز لطف و مهر تو درمان نمی کند ... آتش درونم را جز دیدارت خاموش نمی سازد و درد اشتیاقم به تو را جز نگریستن به چهره ات، بهبود نمی بخشد . [امام سجّاد علیه السلام ـ در نیایشش ـ]

سرگشته ترین

Powerd by: Parsiblog ® team.
نیرنگ شیرین(چهارشنبه 92 مهر 10 ساعت 9:8 صبح )

برهوت.

تنهایی ..

عطش ...

در این وادی سرابی می بینم سرسبز

شتابان به سویش

دورتر می شود و دست نیافتنی تر

و من

بیشتر در عالم خاک فرو می روم

موذیانه بر من عشوه انگیزی می کند

دنیای فریب کار شیرنی لذتهایش را می نمایاند

حریص به سویش شتاب می کنم

بی بدیل من!

راهنمایم باش

چشمانم را از غبار پاک گردان تا حقیقت تو را در یابم

هر چند این سرکش باز به سرابی از تو رو می گرداند

آیا مجالی خواهد بود که سر از مجاز برگردانم

یا بیشتر در فرش خاک فرو خواهم رفت ؟

 

 


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

مکر مکاره(یکشنبه 91 آذر 19 ساعت 11:27 صبح )


و  ای عشق از بیچاره گی در یاب مرا
و تو ای شرمساری  رها سازم
سپیده و شامگاه هر بار مجالی بر من
شاید بیابم خود را
و فرصت ها که از پی هم  می گذرد و می سوزد
در این وادی ماندن
وابسته تر و دلبسته ترم می کند
به بیراهه ای که از آن تا این  برهوت می نگرم  هیچ ردی از امید نیست
گرد باد حسرت همه را محو گردانیده
شاید بر کنار بوته ای از توشه ای چیزی  یافت . شاید!
به افق هایی که ازآن گذر کرده می نگرم
چه ساده بود بریدن و گسستن
هر چه میگذرد
غبار این برهوت بر تنم سنگین تر می شود
و پر کشیدن محال تر
پرودگار و دانای برناتوانی و ضعف من
شیرینی الطاف خاکی دلبسته ام  کرده
و پاهایم سنگین تر برای این سفر گام بر می دارد



» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

و اذا زلزله الارض(چهارشنبه 91 شهریور 1 ساعت 10:52 صبح )

و ای روزگار

چه ناجوانمردانه عزیزمان را از ما گرفتی
و چه داغدارمان کردی و سیاه پوش

اشک خشکیده و از چشمان خون می بارد
تا زخم دل راهی برای بیرون پیدا کند
و دق مرگی ندهد این مصیبت
پروردگار بی همتای مهربان
این روزها درد هم کیشانم قلبم را ازرده
شرحه شرحه ساخته و این چه فاجعه ای است عظیم
به داغدارمان صبر و شکیبایی
و به جگر گوشه های از دست رفته مان رحمت و غفران عنایت فرما



» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

گردش دوران(یکشنبه 91 تیر 25 ساعت 10:47 صبح )

بی خبری و کاهلی از خود
وقتی به پایان خط رسیدی که هنوز سطرهایی برای نوشتن می خواهی
ولی باید قلم نهی و دفتر بسته شود
سر به بالا می برم چقدر خط خوردگی دارم..!
چقدر نوشته های غلط که حتی نتونستم اصطلاحش کنم
چقدر سپیدی را که ننوشتم و
چه اندازه سیاهی دارد این لوح من.
تاریکی نوشته ها انعکاس رخ من است که از دلم بر این دفتر مجسم گشته است
در حیرت و بهتم هنوز
با وجودی که درک کردم این گذر زمان را ولی همچنان در غفلت خود مانده ام

خدایا خودت کمکم کن


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دنیای حیلت ساز
نسیان وفا
چه خوشست حال مرغی
گذر عمر
گدای کاهل
نسیان دل
و ای عشق دریاب مرا
نیرنگ شیرین
مکر مکاره
و اذا زلزله الارض
گردش دوران
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 8  بازدید
بازدیدهای دیروز: 10  بازدید
مجموع بازدیدها: 196438  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

سرگشته ترین
سرگشته
این نهانخانه آنچه در دل و روح من است برای حضرت دوست می برد تا بر من نظر فرماید یارب نظرت از ما بر نگردد.
» آرشیو یادداشت ها «
یک نامه به دوست
حیرانی
سرگشته
خط امان از مولا
کریمان جان فدا ی دوست کردند
تاکی؟
لَو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ ...
من سرگشته هم از اهل ...
من بودم آن مرغ باغ
خاطرات عمر رفته
چشم داشت
آیین مستان
نه طریق دوستانست و نه ...
گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
جای آن دارد که چندی..
یا ایها الانسان ما غرک
امشب به ...
چرا ننالم؟
تنها ماندم تنها رفتی
امروز حافظ پیام بده
گاهی زود دیر می شود
رؤیای خاموش
خوشا دمی
فخر به خدا
سر ایمانم چو بید می لرزم
ندا از دلبر آمد غبار از دل زدودم
بالی بگشاییم سوی تو آییم
به کجا ها برد این امید ما را؟
تو چنان دردل من رفته که..
حلقه زنجیر جفا
نقش خیال
غبار دل زنگار گرفته
گر شکند دل مرا ...
سفر بخیر
و نه دیگر هیچ
گنج نهان دل
غارتگر دل
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟
نماز مستان
باز یاران طریقت سفری در..
زمان فراق
بنده کیست؟
گنهست برگرفتن نظر از چنین ..
درمانده عشق
مقصر منم یا دل؟
غفلت
انسان جاهل
بهار سوگوار
مرا در یاب
از جاهل زجفا چه آید؟
پریشانی
ای بارون...
دوش دور از رویت ای جان
آهنگ سفر
دنیای فریبکار
مرا وقتی دلی بود
دلتنگی یا هوس
نفس بریده
حکایت انتظار
خاکستر نشین
مهمان ناخوانده
مبارک سحر و فرخنده شب
جهل مرکب
شرک تقوا نام
چشم شب پیمای من
یاداشت بی نام
برهوت واماندگی
ناگفتنی
دوش می آمد و ..
خیال
بگذار تا ببینم که
خسته
نفس کج اندیش
آهسته برو
بیچارگی
حس سرد
آه از درد ملامت
توشه
ستمکار
تباهی خرد
باد صبا
مسلخ عشق
برهوت
باقی بی حاصلی بود
چون گدا کاهل بود
زمستان 90
بهار 91
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «